سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی کـه خویشتن را نشناسـد، از راه نجات دور افتـد و در گمراهی و نادانی ها درافتد . [امام علی علیه السلام]
زمستان 1384 - برای آمدنش زود هم دیر است
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 102521
بازدید امروز : 1
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ...........
زمستان 1384 - برای آمدنش زود هم دیر است .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........






وبلاگ سید احسان
وبلاگ مجید زواری
پاییز وحشی
خیبرشکن
ولایت
ما و آقا مرتضی
سایت آیت الله خامنه ای
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
حسینیه
لبیک
گمشده محبت کجا رود؟
صبح
سایت مداحی
نوای ثارالله
اون یکی وبلاگ من
قالب برای وبلاگ شما
سرودی برای منتخب ملت
و خدایی در این نزدیکی است
خاطرات اسارت
شهدا
زمزم
منتظران
مهدویت
زبور عشق
منتظران مهدی
تنهایی های منتظر
یوسف زهرا
انتظار یار
بوی ظهور
منتظر
در انتظار ظهور آقام
مجتمع وبلاگ نویسان مهدوی
مناجات نخلستانی
منتظران
پایگاه اطلاع رسانی حضرت معصومه()
مچول کوچول
مرگ بر آمریکا
لحظه های آخر انتظار
لحظه های آخر انتظار
انتظار عشاق
شمیم ظهور
نیلوفرانه
منتظرتم
طالب
سلام بر مهدی1
سلام بر مهدی 2
سلام بر مهدی 3
گل نرگس
تعجیل در فرج
انتظارنور
مشکوة
چشم به راه
تخریبچی دوران
صفحات اتنظار
عاقبت آن سوار می آید
طلبه
خبرگزاری حوزویان
بغض ترکیده یک ایرانی
آنتی منافق
دانشجویان منتظر
ماوای انتظار
مهرورزی
شهیدانه
پسر بد
نوای قلم

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
انتظار منتظر
آخرالزمان از دیدگاه آل محمد سلام الله علیهم
زمستان 1384
پاییز 1384
تابستان 1384

........... طراح قالب...........


  • تو بهونه هر عاشق واسه زنده بودنی...

  • نویسنده : منتظرظهور:: 84/12/16:: 2:3 عصر

    تو بهونه هر عاشق واسه زنده بودنی....

    از انعکاس مداوم نگاه هایم تا چشم های پاک آینه فاصله ای نیست. هر روز نگاه هایم را در آینه چشمانت مرور می کنم و بلوغ انتظار را لحظه به لحظه باور می دارم. می گویند نگاهت آبی است؛ شاید آسمان باشد. می گویند در چشمانت ستارگان آسمان خفته اند؛ شاید چون ستارگان اشک در چشم من باشند. می گویند از یاس، گردنبندی داری که عطرش در تمام کوچه باغ ها منتشر میشود. می گویند دست هایت اسطوره بخشش است که هیچ کس در جوارت از دست های تهی ، لز چشم های ابری و از سفره های خالی سراغ نمی گیرد. دیگر هیچ کودکی از اضطراب شوم وحشت عروسکش را پنهان نمی کند. می گویند در بستان پر از یاست هیچ دستی شاخه ها را نمی شکند، دیگر هیچ قانونی احساس عاشقانه را در جوار جوانه های گل مریم به صلیب نمی کشد و هیچ اندیشه ای ققنوس شعر را در آتش فریاد خاکستر نمی کند. دیگر اهریمنان پیر سرزمین الهه های مقدس را تسخیر نمی کند و پیچک های تردید بر ساقه های ایمان نمی پیچند.

    آه! چشم هایم را ببین که آشیانه شهاب های کهکشان نگاه توست و دست هایم که همیشه به سمت سبز دعا باز است و سجاده ام که پر از عطر اقاقی است تمام زمین را ببین که در اضطراب خاکی نگاهمان می تپد و باغچه ها عطر مرطوب خاک های باران خورده را ملتمسانه انتظار می کشند.

    قداست دل ها با قانون وحشیانه بی حمی و غربت محکوم می شوند و هر روز داغ بی عشقی مرا در آسمان های خونین فریاد می کشد و در زمین که پر از برکه های خون لاله هاست و هوایی که از عطش آبی پر زدن پرستوهای مهاجر پر است و از رایحه شقایق های زخم خورده لبریز است ضربه های مدام درد را تجربه می کنم.

    از پشت پرچین های چشمانت ، لبخند آمدنت را انتظار می کشم. حنجرهای زخم خورده ام انتظار فریاد ترمیم گر را هر روز به ناله برمی خیزد.

    پس بیا!بیا قلب تهی و خالی از عشق ما را با عطر وجودت به آتش بکش.


    عدالت

    نظرات شما ()

  • آجرک الله یا مهدی(عج)

  • نویسنده : منتظرظهور:: 84/12/5:: 5:43 عصر

    و باز دیروز(پنج شنبه 4اسفند) حماسه ای دیگر در تاریخ قم حک شد...

    و چه زیبا حوریان زمینی قم تمام خلوص و محبت خود را با پای برهنه، پیاده تا کران جم و عشق به پدر و پدربزرگ «طالب بدم مقتول بکربلا» ابراز کردند..

    و چه پر شور حکایت مظلومیت دو امام را نقل نمودند ، ندبه کردند و خدا را به خودش قسم دادند که منتقم ثارالله را برساند...

    و آسمان بود که به پاکی آنها شهادت داد و با تمام وسعتش بشارت داد ظهور مذل الاعداء و معز الاولیاء را.....

     

    سلام سلام سلام

    فکر کنم با این متن ادبی که از خودم دروکردم یه چیزایی فهمیدید.

    آره دیروز با بچه های هیئت بانوان مبلغه(برو بچ ستاد احمدی نژاد در زمان تبلیغات که جاداره واقعا از خانم ثقفی تشکر کنم) رفتیم که به امام زمان(عج) تسلیت بگیم. ساعت 3 از حرم مطهر حضرت معصومه (س) راه افتادیم و حدودای ساعت پنج و نیم بود که به سرمنزل مقصود رسیدیم.

    خیلی جالب بود

    اولش که از حرم دراومدیم فقط خانوما بودن ولی بعدش وسطای راه آقایونم جمع شدن و الکی خودشونو قاطی ما کردن.

    آجرک الله بقیه الله ، آجرک الله یا مهدی، آقا بیا آقا بیا، مهدی صاحب زمان تسلیت تسلیت ، اباصالح اباصالح بیابیا، مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل ، مرگ بر این سه رژیم خبیث آمریکا و اسرائیل و اینگلیس ، امان از دل زهرا(س) و سلام و صلوات فقط بعضی چیزایی بود که توی راه می گفتیم.

    فقط یه بارون کم داشتیم که صحنه رومانتیک رومانتیک کنه اما مگه توی قم بارون پیدا میشه؟؟؟

    نمی دونید مردم پیرا و جوونا خانوما و یه کمی هم آقایون چه جوری می زدن توی سرشون و چه جور به آقا تسلیت می گفتن.... وسطای راه هم یه مداح جوونی اومد و حسابی به همه حال داد.... همه چشما بارونی بودن و دل ها خون.

    فکر نکنم هیج جای دیگه ای توی هیچ دین و مذهب دیگه دل آدم خون باشه، از مخ آدم دود بلند شه، وقتی هم که به آدم کارد می زنن خون درنیاد ..... اما از چشمای آدم اشک بیاد و در عین عصبانیت آرامش تمام وجود آدمو گرفته باشه....

    الان دیگه تقریبا همه کفشاشونو دراورده بودن بعضیا هم که از اولش کفشاشون و دراورده بودن.

    دیگه می شد گنبد مسجد آقا رو دید.... خدا چی شد.... نمی دونم چه کردند با دلم این خدا و این عاشق خدا که دیگه نتونستم طاقت بیارم چادرم رو سفت کردم و دویدم.........

    هر چی می دویدم نمی رسیدم.... انگار نه انگار.... خدایا این راه که انقدر طولانی نبود.... از بس تند دویده بودم که یهو فهمیدم نفر اول شدم.....

    آخرای راه فکر کنم نه حتما همه مثل من شده بودن و حالشون مثل من بود شایدم بدتر یا نه بهتره بگم بهتر... آخه همه فقط به گنبد نگاه می کردن و شاید تو دلشون به یاد گنبدای سامرا گریه می کردند...

    یهو یه جوونی از وسط جمعیت داد زد...

    یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

    یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

    یا حجت بن الحسن تسلیت تسلیت

    دیگه گریه امون همه رو بریده بود .... اونایی هم که تو مسجد بودن طاقت نیاوردن ..... اشک همه دراومده بود... همه هم یه جورایی از امام زمان(عج) خجالت می کشیدن هم یه جورایی باهاش دعوا داشتن ... مهدی فاطمه عزیز دل زهرا پی کی میای؟؟؟

    دیگه صبرمون تموم شده.... طاقت نداریم ..... بیا

    بیا

    بیا

    بیا

    و بعد این آقای تهرانی بود که به قشنگ ترین صورت ممکن قضیه رو تموم کرد و خیلی هنرمندانه با یه سخنرانی در اوج شور و حماسه اما آروم و متین همه رو آروم کرد...

    بعدشم یه دعای فرج باحال با اون صدای محزون

    چه کرد این بشر با ماها.... مطمئنم اگه کسی هم بود که تاحالاش جلوی خودشو گرفته بود و گریه نمی کرد دیگه حسابی اشکاش خودشونو لو دادن.

    اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه  فی کل الساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمطئه فیها طویلا برحمتک یا ارحم الراحمین...

    برای ظهور آقا بیشتر دعا کنید....

      


    عدالت

    نظرات شما ()

  • شیعیان مدیون خون کیستید؟؟؟

  • نویسنده : منتظرظهور:: 84/11/20:: 2:58 عصر

    سلام به همه.... دوستان قبل از این که هر چیز دیگه ای بگم ، بگم که توی این شبا و روزای عزیز حسابی دعامون کنید... بعد این که این مدت نبودم و به خونه بعضیا سر نزدم دلیلش وبلاگ تازه ای بود که راه انداختیم (4edalat.myblog.ir) .... دیگه این که این مدت خیلی باید امتحان بدیم حواسمونو خوب جمع کنیم.... خوب خوب... حواسمون باشه که وقتی به پیامبرمون توهین می کنن (استغفرالله) توی راهپیمایی ها قضیه رو با انرژی هسته ای قاطی نکنیم و نگیم انرژی هسته ای حق مسلم ماست... یادمون نره وقتی می ریم برای سیدالشهدا سینه می زنیم و اشک می ریزیم حواسمون باشه که قضیه چی بود و چی شده که این طوری چه شده؟؟؟

    خلاصه این که حواسمون باید حسابی جمع باشه...

    دیگه بروبچ تهرونی که می رن جلوی سفارتای کفر یاد ما هم باشن اگه حنجره های نازنینشونم یاری داد به جای ما هم داد بزن... خدا خیرشون بده...

    راستی کسی چیزی درباره شیرینی دانمارکی شنیده؟؟؟

    خداییش دست مرحوم آقاسی درد نکنه که وقتی بحث بحث غیرت و حماسه می شه همیشه دست آدمو می گیره.... این شعرو حتما بخونید حسابی وصف حالمونههههههههههه ....

    شیعیان مدیون خون کیـسـتـیـــــد       زنــــده از رقـــص جنون کیستیـــــــد

     

    کیســـت تا اسلام را یاری  کنــــــد      حکـــم حــــق را در زمین جاری کنـد

     

    شیــعه کی از مـرگ پروا می کنــد       پرچـــــم دین را ز سر وا می کنــــــد

     

    شیعه کی تسلیم فحشا می شود     فــســق را مــحو تماشا می شـــود

     

    کربلا بر شیعه نا مکشوف نیســـت      حکمتــش جز امر بالمعروف نیــست

     

    شیعیــــان فرهنگ عاشورا چه شد       پرچـم خونیـــن یا زهرا چه شــــــــد

     

    کیــست تا پرچم بدوش خون کـشد     شیعه را از خواب خوش بیرون کـشد

     

    شیعه ی بی درد زخـــــــم بی نمک    بس کن ای یا لـیتـنـی کــنــت مــعـک

     

    کـــــــربلا غوغاست ساز و برگ کو؟      ظـهـر عاشوراست شور مــرگ کـــو؟

     

     


    عدالت

    نظرات شما ()

  • دیروز....امروز....فردا؟

  • نویسنده : منتظرظهور:: 84/10/26:: 3:2 عصر

    الله اکبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض این که قامت می بستی ، دستت از دنیا! کوتاه می شد و نه راه پس داشتی نه راه پیش، پچ پچ کردن ها شروع می شد. مثلاً می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم!

    اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً یکی می گفت: واقعاً این که می گویند نماز معراج مؤمن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را . دیگری پی حرفش را می گرفت که : من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم. و سومی: مگر می دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها. و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: ببین! ببین! الان ملائکه دارند غلغلکش می دهند. و این جا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آن جا که می گفتند: مگرملائکه نا محرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش غلغلک می دهند.

     

    رفته بودم میهمانی، صاحبخانه داشت کباب می پخت .... رفتم کربلای پنج ........

     این را هنوز برای هیچکس نگفته ام.....

    داشتم گردان را می بردم جلو که دیدم بوی کباب می آید ..... دو سه روز هم بود

    که غذای درستی نخورده بودم، پیش خودم گفتم دم این بچه های تدارکات گرم ...

    عجب صفایی دارند ..... زودتر از نیرو، کباب را رسانده اند خط ...... فکر کردم

    همین که برسم به کبابها، اگر هم مانده یک تکه هم باشد، می خورم ..... رفتیم

     

    جلوتر.....

    بوی کباب بیشتر شد ..... توی حال و هوای کباب خوردن بودم که دیدم .... یا علی !

    سر سه راهی شهادت، یک خمپاره خورده بودی توی تویوتا و سه چهار تا از بچه

    ها جزغاله شده بودن ....... بوی کباب از آنها بود!!! ............

    از خودم متنفر شدم ..... بعد، آن روز توی میهمانی این خاطره با تمام جزئیاتش  توی ذهنم بود و اصرار می کردند کباب بخورم، چگونه می شد بخورم .....

    صاحبخانه فکر می کرد از او خوشم نمی آید، میهمانها هر کدام فکر می کردند با آنها مشکل دارم....

     

     

    بعد نوشت: اولیه از کتاب بسیار خوب فرهنگ جبهه بود. و اما دومیه که مطمئنم هیچ وقت یادتون نمیره از وبلاگ «عشق یعنی چفیه» بود.

    این دو تا رو کنار هم گذاشتم تا فکر نکنیم جنگ ما مثل بقیه جنگ ها بود...

    دوم خیلی خوشحالم که من اصولا کباب دوست ندارم.

    سوم این که خداییش چه قدر از ما حسابی حاج احمد کاظمی رو می‌شناخت.... اون که رقت... اما یادمون نره امثال محسن رضایی ها رو، امثال رحیم صفوی ها رو ... (دلم می‌خواست اسم قالیبافم بیارم ام از بعد از انتخابات یه حس بدی دارم خیلی دلم می‌خواد این حسو نداشته باشم ... هر کی میتونه کمکم کنه بسم الله...)

    هر چی که بیشتر میرم تو بهر این فرماندهان جنگ بیشتر به بزرگی آقای رضایی پی می‌برم چون یه جورایی همه این عزیزان تربیت یافته این آدم بزرگ بودن....

    من همیشه فکر می‌کنم دو نفر خیلی حقشون بوده که شهید بشن یکی آقا محسن رضایی یکی هم بلبل امام ، حاج صادق آهنگران ، اما حکمتش چی بوده نمیدونم....

    دوستان دعا کنِد

    اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبِیلک


    عدالت

    نظرات شما ()

  • جوونای ایرانی محشرن!!!

  • نویسنده : منتظرظهور:: 84/10/14:: 1:8 عصر

    سلام

    اولش می‌خواستم توی پست امروزم (فقط) این شعر سپهر رو بذارم اما بعد پشیمون شدم.

    گفتم آخه چرا همش گلایه کنیم؟

    مگه چند نفرن که بعد از شهدا حرمت لاله ها رو حفظ نکردن؟ پس بقیه چی؟ این آدما قراره بشن یاران امام زمان. تو کی هستی که بخوای ازشون ایراد بگیری و گله کنی..

    میدونید چیه من مطمئنم اگه فرصتی پیش بیاد همین کسایی که توی خیابونا الکی میگردن و تمام دلخوشیشون اینه که آپ دیت باشن ....

    همینا توی صف اول خط مقدم قرار میگیرن....

    مگه الکیه.... مگه جوونای ایرانی چند بار باید خوبیشون و صداقتشونو اثبات کنن؟؟؟؟

    توی لاله زار ، توی شلمچه ، توی فکه ، بعد از زلزله بم ، توی دیدارای رهبری...

    (این یکی هم در گوشی*) توی 27 خرداد و سوم تیر.....

    اما با این حال شعر قشنگیه از مرحوم (خیلی دلم می‌خواست بگم شهید چون واقعا حیف بود) سپهر

    اینو میذارم برای اون اقلیتی که حواسشون پرته (مثل خودم)

     

    هر چند که بر پیکر ما تاخته اید

    از جمجمه های ما بنا ساخته اید

    هر چند  ز خون پهلوانان امروز

    مستانه به ضرب سکه پرداخته اید

    هر چند که از رگ رگ ببریده ما

    زنجیر طلا به گردن انداخته اید

     

    هر چند که در باغ شقایق هامان

    چونان علف هرز قد افراخته اید                                    

    غم نیست اگر به اشک ما طعنه زنید

    تاریخ قبیله را چو نشناخته اید

    اما به همان که رفت و نامد خبرش

    سوگند که ای قوم هبل  باخته اید

     

    * بعد نوشت: یه وقت فکر نکنید که به خاطر  پست قبلی می‌خواستم از دلتون در بیارم!!!!!!!!!!

     


    عدالت

    نظرات شما ()

       1   2      >